لحظه هاى آخر
شب عملیات والفجر هشت بود. قاسم قلم به دست مىگیرد و نامهاى براى دوستش مىنویسد. نگاه مىکنم تا ببینم او چه مىنویسد. دیدم مىنویسد: «در حالى این نامه را مىنویسم که دل از تمامى دنیا شسته و آماده براى پیکارى که خداوند سرنوشت آن را معلوم مىکند، هستم. امیدى به بازگشت ندارم. گویا کسى در گوشم چنین زمزمه مىکند که لحظههاى آخر زندگانىات فرا رسیده و خداوند خواهان آن است که با پاره تن گشتنت، تو را از پلیدی ها و چرکین بودن گناه برهاند.» آرى، چه خوش در سحرگاه عملیات والفجر هشت، با عشق وصال دوست، به خیل شهیدان حق پیوست.
منبع : کتاب وداع لاله ها، فصل سوم وداع با دوستان